جزئیات کلاهبرداری به اسم «خندوانه» - تصاویر عکس ها
جزئیات کلاهبرداری به اسم «خندوانه» و برنامه نود 90 - تصاویر عکس ها
جزئیات کلاهبرداری به اسم «خندوانه» و برنامه نود 90 - تصاویر عکس ها برنده شدن در مسابقههای پیامکی
برنده شدن در مسابقههای پیامکی
«خندوانه» و «نود»، مدتهاست که جمعی از علاقمندان به این برنامهها را
درگیر خود کرده و البته این روند با منتقدان و طرفدارانی هم همراه است؛ اما
نکتهی دردناک این اتفاق، سوءاستفادهی عدهای سودجو از این برنامههاست
که به بهانهی برنده شدن، از مردم کلاهبرداری میکنند.
خبرگزاری
ایسنا: برنده شدن در مسابقههای پیامکی «خندوانه» و «نود»، مدتهاست که
جمعی از علاقمندان به این برنامهها را درگیر خود کرده و البته این روند با
منتقدان و طرفدارانی هم همراه است؛ اما نکتهی دردناک این اتفاق،
سوءاستفادهی عدهای سودجو از این برنامههاست که به بهانهی برنده شدن، از
مردم کلاهبرداری میکنند.
خبرنگار ما به تازگی هدف سوءاستفادهی یکی از همین کلاهبرداران قرار گرفته که به بهانهی برنده شدن در مسابقهی پیامکی «خندوانه» با مردم تماس میگیرند و البته از نحوهی برخورد آنها به سرعت هم متوجه ساختگی بودن قضیه شده است.
او برای اطلاع عموم، روایت خود را از این ماجرای کلاهبرداری تلفنی در قالب گزارشی کوتاه نوشته است که در ادامه میخوانید:
«خبرنگاری هم برای خود عالمی دارد؛ گاه از رخدادی خوب به عنوان یکی از اولین آگاهان، به حدی لذت میبری که لحظهای بر روی پای خود بند نمیشوی و گاه آگاهی تو از رخدادی فجیع و ناراحتکننده، تا مدتهای مدید خواب را از چشمانت دریغ میکند؛ اگرچه ظاهرا در کنار خانوادهات هستی و ساعات کاریات به اتمام رسیده است. مفعول حوادث همیشه در ذهن یک خبرنگار آنچنان با شخصیت او عجین میشود که خیلی وقتها بخشی از زندگیاش را ناخودآگاه با یاد او میگذارند. اما هدف از نوشتن این چند سطر، گوشزد کردن ارزشها و سختیهای کار خبرنگاری نیست.
هدف از نوشتن این سطور روایت یک کلاهبرداری است؛ روایتی که انتشار آن شاید بتواند میتواند مانع از پیش آمدهای بد بعدی باشد.
هنوز زمان زیادی از این ماجرا نمیگذرد؛ ماجرایی که به واسطهی سودجویی از علاقمندی مخاطبان به برنامهی پرطرفدار «خندوانه» و البته اشتیاق به برنده شدن در مسابقهای پیامکی شکل میگیرد.
پنجشنبه، 29 مرداد ماه ساعت 3:30، بعد از یک هفته کار پرفراز و نشیب راهی خانه میشوم. هنوز هوا گرم است و رد پایی از خنکای شهریور حس نمیشود. به سرعت سوار اولین خودرو میشوم. در ذهنم برنامههای شنبه را مرور میکنم. یک مصاحبه ساعت 10 صبح و تنظیم مصاحبهای دیگر که باید به مناسبت روز پزشک در خروجی قرار بگیرد و ... .
موبایلم زنگ میزد. صدای مردی را میشنوم که میگوید، «خانم به شما تبریک میگویم، شما برنده قرعهکشی خندوانه شدهاید پنج میلیون تومان هزینه سفر به عتبات عالیات».
به سرعت این فکر در ذهنم مرور میشود که مگر «خندوانه» جایزهای برای زیارت عتبات عالیات داشت. مگر مشترک شدن من در مسابقه پیامکی این برنامه که یکی، دو هفته بیشتر دوام نیافت، میتواند این اقبال را سبب شود. من و این همه خوشبختی؟!
همان روزهای اول شروع برنامهی «خندوانه» بود که پیغام پیامکی را برای مشترک شدن در مسابقه این برنامه دریافت کردم. اما خوب یادم هست که به جز یکی، دو هفته اول دیگر فرصتی برای پاسخگویی به سوالات این برنامه نداشتم. به هر ترتیب صدای مرد غریبه مرا به خود آورد.
- خیلی خب خانم، ضمن تبریک مجدد به شما، میخواهیم در صورت امکان به عنوان یکی از برندگان خوش شانس این برنامه مصاحبهای کوتاه با شما داشته باشیم.
- همین الان؟!
- بله ؛ به اندازه یک دقیقه و 30 ثانیه
از راننده پرسیدم که آیا میتواند مرا تا مقصد نهایی برساند و او بدون تأمل پذیرفت.
مرد پشت خط تلفن ادامه داد: پس لطفا گوشی را قطع نکنید با دوستمان یک گفتوگوی کوتاه داشته باشید و باز هم من با شما صحبت میکنم.
قبول کردم. مرد دیگری پشت خط آمد با این جملهی آغازین، «شنوندگان عزیز ما همین الان با یکی از برندگان خوش شانس برنامه «خندوانه» در حال گفتوگو هستیم، لطفا خودتان را معرفی کنید؛ ساکن کدام منطقه هستید و شغلتان چیست؟
به پاسخهای مختصر و مفید بسنده کردم. زمانی که شغلم را به زبان آوردم مرد گفت: خیلی خب خانم... لطفا در مورد استفاده از وسایل ارتباط جمعی توصیهای برای شنوندگان ما ارائه دهید.
لحظهای از ذهنم گذشت، مگر من استاد وسایل ارتباط جمعی هستم؛ اصلا من در چه جایگاهی هستم که باید شنوندگان رادیو و تلویزیون را توصیه و نصیحت کنم. پس با تعجب پرسیدم بله؟!
گویا متوجه گاف خود نشده بود. پس دوباره گفت، لطفا شنوندگان ما را در ارتباط با وسایل ارتباط جمعی نصیحت کنید. گفتم من فکر میکنم مردم ما به حد کافی فهیم هستند که بدانند چگونه باید از این وسایل استفاده کرد.
مرد گفت: همین. گفتم بله. گفت، دوستان ایشان یکی از برندگان ..... مجددا خط در اختیار اولین فرد قرار گرفت، مرد گفت: ما مجددا به شما بابت موفقیتی که در این مسابقه به دست آوردهاید تبریک میگوییم. لطفا این شماره را یادداشت کنید؟ ... این شماره تلفکس ماست. تا 48 ساعت دیگر مدارک خود را که شامل فتوکپی شناسنامه و فتوکپی کارت ملی است به این شماره فکس کنید. ما همین الان دو و نیم میلیون تومان به حساب بانکی شما ارسال میکنیم و دو ونیم میلیون مابقی پس از ارسال مدارک به حساب شما واریز میشود.
با تعجب پرسیدم خب من باید چه کار کنم؟ گفت: به اولین خودپرداز سر بزنید تا رسیدن به اولین خودپرداز چه زمانی را لازم دارید؟؛ گرچه سوار خودرو بودم گفتم پنج دقیقه. مرد گفت: خیلی خب پس لطفا گوشی را قطع نکنید و به اولین خودپرداز بروید شماره یک را بزنید و بعد من شما را راهنمایی میکنم.
از خودرو پیاده شدم. تلفن را قطع کردم و بیوقفه با دوستانم در خبرگزاری تماس گرفتم تا از صحت این ارتباط تلفنی مطلع شوم و دوستان بدون هیچ تاملی آن را کلاهبرداری عنوان کردند.
پس از چند دقیقه مجددا همان مرد به موبایلم زنگ زد و گفت: خانم بنا بود ارتباط را قطع نکنید، عذرخواهی کردم. گفت به خودپرداز رسیدید گفتم بله ولی ترجیح میدهم مبلغ مذکور را به آدرس پستیام ارسال کنید. گفت: خانم دنیا رو به پیشرفت است، همه سعی میکنند از وسایل ارتباط جمعی بهترین استفاده را داشته باشند ما از طریق امکانات خودپرداز این مبلغ را در اسرع وقت در اختیار شما میگذاریم. گفتم یا به آدرس پستی ام بفرستید و یا در غیر این صورت از آن صرف نظر میکنم.
یک ربع بعد در کمال ناباوری آدرس اینترنتی سازمان ارتباطات و فناوری از طریق همین شماره برایم ارسال شد؛ در حالی که من از بیشرمی این دوست کلاهبردارمان در تعجب مانده بودم.
خبرنگار ما به تازگی هدف سوءاستفادهی یکی از همین کلاهبرداران قرار گرفته که به بهانهی برنده شدن در مسابقهی پیامکی «خندوانه» با مردم تماس میگیرند و البته از نحوهی برخورد آنها به سرعت هم متوجه ساختگی بودن قضیه شده است.
او برای اطلاع عموم، روایت خود را از این ماجرای کلاهبرداری تلفنی در قالب گزارشی کوتاه نوشته است که در ادامه میخوانید:
«خبرنگاری هم برای خود عالمی دارد؛ گاه از رخدادی خوب به عنوان یکی از اولین آگاهان، به حدی لذت میبری که لحظهای بر روی پای خود بند نمیشوی و گاه آگاهی تو از رخدادی فجیع و ناراحتکننده، تا مدتهای مدید خواب را از چشمانت دریغ میکند؛ اگرچه ظاهرا در کنار خانوادهات هستی و ساعات کاریات به اتمام رسیده است. مفعول حوادث همیشه در ذهن یک خبرنگار آنچنان با شخصیت او عجین میشود که خیلی وقتها بخشی از زندگیاش را ناخودآگاه با یاد او میگذارند. اما هدف از نوشتن این چند سطر، گوشزد کردن ارزشها و سختیهای کار خبرنگاری نیست.
هدف از نوشتن این سطور روایت یک کلاهبرداری است؛ روایتی که انتشار آن شاید بتواند میتواند مانع از پیش آمدهای بد بعدی باشد.
هنوز زمان زیادی از این ماجرا نمیگذرد؛ ماجرایی که به واسطهی سودجویی از علاقمندی مخاطبان به برنامهی پرطرفدار «خندوانه» و البته اشتیاق به برنده شدن در مسابقهای پیامکی شکل میگیرد.
پنجشنبه، 29 مرداد ماه ساعت 3:30، بعد از یک هفته کار پرفراز و نشیب راهی خانه میشوم. هنوز هوا گرم است و رد پایی از خنکای شهریور حس نمیشود. به سرعت سوار اولین خودرو میشوم. در ذهنم برنامههای شنبه را مرور میکنم. یک مصاحبه ساعت 10 صبح و تنظیم مصاحبهای دیگر که باید به مناسبت روز پزشک در خروجی قرار بگیرد و ... .
موبایلم زنگ میزد. صدای مردی را میشنوم که میگوید، «خانم به شما تبریک میگویم، شما برنده قرعهکشی خندوانه شدهاید پنج میلیون تومان هزینه سفر به عتبات عالیات».
به سرعت این فکر در ذهنم مرور میشود که مگر «خندوانه» جایزهای برای زیارت عتبات عالیات داشت. مگر مشترک شدن من در مسابقه پیامکی این برنامه که یکی، دو هفته بیشتر دوام نیافت، میتواند این اقبال را سبب شود. من و این همه خوشبختی؟!
همان روزهای اول شروع برنامهی «خندوانه» بود که پیغام پیامکی را برای مشترک شدن در مسابقه این برنامه دریافت کردم. اما خوب یادم هست که به جز یکی، دو هفته اول دیگر فرصتی برای پاسخگویی به سوالات این برنامه نداشتم. به هر ترتیب صدای مرد غریبه مرا به خود آورد.
- خیلی خب خانم، ضمن تبریک مجدد به شما، میخواهیم در صورت امکان به عنوان یکی از برندگان خوش شانس این برنامه مصاحبهای کوتاه با شما داشته باشیم.
- همین الان؟!
- بله ؛ به اندازه یک دقیقه و 30 ثانیه
از راننده پرسیدم که آیا میتواند مرا تا مقصد نهایی برساند و او بدون تأمل پذیرفت.
مرد پشت خط تلفن ادامه داد: پس لطفا گوشی را قطع نکنید با دوستمان یک گفتوگوی کوتاه داشته باشید و باز هم من با شما صحبت میکنم.
قبول کردم. مرد دیگری پشت خط آمد با این جملهی آغازین، «شنوندگان عزیز ما همین الان با یکی از برندگان خوش شانس برنامه «خندوانه» در حال گفتوگو هستیم، لطفا خودتان را معرفی کنید؛ ساکن کدام منطقه هستید و شغلتان چیست؟
به پاسخهای مختصر و مفید بسنده کردم. زمانی که شغلم را به زبان آوردم مرد گفت: خیلی خب خانم... لطفا در مورد استفاده از وسایل ارتباط جمعی توصیهای برای شنوندگان ما ارائه دهید.
لحظهای از ذهنم گذشت، مگر من استاد وسایل ارتباط جمعی هستم؛ اصلا من در چه جایگاهی هستم که باید شنوندگان رادیو و تلویزیون را توصیه و نصیحت کنم. پس با تعجب پرسیدم بله؟!
گویا متوجه گاف خود نشده بود. پس دوباره گفت، لطفا شنوندگان ما را در ارتباط با وسایل ارتباط جمعی نصیحت کنید. گفتم من فکر میکنم مردم ما به حد کافی فهیم هستند که بدانند چگونه باید از این وسایل استفاده کرد.
مرد گفت: همین. گفتم بله. گفت، دوستان ایشان یکی از برندگان ..... مجددا خط در اختیار اولین فرد قرار گرفت، مرد گفت: ما مجددا به شما بابت موفقیتی که در این مسابقه به دست آوردهاید تبریک میگوییم. لطفا این شماره را یادداشت کنید؟ ... این شماره تلفکس ماست. تا 48 ساعت دیگر مدارک خود را که شامل فتوکپی شناسنامه و فتوکپی کارت ملی است به این شماره فکس کنید. ما همین الان دو و نیم میلیون تومان به حساب بانکی شما ارسال میکنیم و دو ونیم میلیون مابقی پس از ارسال مدارک به حساب شما واریز میشود.
با تعجب پرسیدم خب من باید چه کار کنم؟ گفت: به اولین خودپرداز سر بزنید تا رسیدن به اولین خودپرداز چه زمانی را لازم دارید؟؛ گرچه سوار خودرو بودم گفتم پنج دقیقه. مرد گفت: خیلی خب پس لطفا گوشی را قطع نکنید و به اولین خودپرداز بروید شماره یک را بزنید و بعد من شما را راهنمایی میکنم.
از خودرو پیاده شدم. تلفن را قطع کردم و بیوقفه با دوستانم در خبرگزاری تماس گرفتم تا از صحت این ارتباط تلفنی مطلع شوم و دوستان بدون هیچ تاملی آن را کلاهبرداری عنوان کردند.
پس از چند دقیقه مجددا همان مرد به موبایلم زنگ زد و گفت: خانم بنا بود ارتباط را قطع نکنید، عذرخواهی کردم. گفت به خودپرداز رسیدید گفتم بله ولی ترجیح میدهم مبلغ مذکور را به آدرس پستیام ارسال کنید. گفت: خانم دنیا رو به پیشرفت است، همه سعی میکنند از وسایل ارتباط جمعی بهترین استفاده را داشته باشند ما از طریق امکانات خودپرداز این مبلغ را در اسرع وقت در اختیار شما میگذاریم. گفتم یا به آدرس پستی ام بفرستید و یا در غیر این صورت از آن صرف نظر میکنم.
یک ربع بعد در کمال ناباوری آدرس اینترنتی سازمان ارتباطات و فناوری از طریق همین شماره برایم ارسال شد؛ در حالی که من از بیشرمی این دوست کلاهبردارمان در تعجب مانده بودم.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.